توسعهی اقتصادی آرمان پر جاذبهی عصری است که بشر خدا را فراموش کرده و از جاودانگی روح خویش غفلت کرده است. در جهان امروز، منظور از توسعه، صرفاً توسعهی اقتصادی با معیارها و موازینی خاص است و اگر گاهی سخن ازتوسعهی فرهنگی هم به میان بیاید، مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعهی اقتصادی قرار دارد. چنانکه وقتی سخن از آموزش نیز گفته میشود منظور از آموزش، روش و ابزار توسعه در همان وجه خاص می باشد.
قرآن مجید مجموعاً نوزده بار لفظ رشد و ترکیبات مختلف آن را آورده است. از جمله مهمترین آنها آیهی256 از سورهی مبارکه «بقره» می باشد که صراحتاً رشد را در مقابل غی قرار داده است. لا اِکراهَ فِی الدین قَد تَبَیَّنُ الرُشدُ مِنَ الغَی. راه رشد راهی است که انسان را به سوی علت غایی وجود خویش و آن هدف خاصی که از آفرینش بشر مقصود پروردگار متعال بوده است هدایت میکند. و در جایی دیگر این راه و راهنمای آن را مشخص می کند.
اِهدِنا الصِراط المُستَقیم..
یس... اِنَّکَ عَلی صراط مُستقیم
در بسیاری از آیات قرآن مجید منتهای حرکت تکاملی انسان و جهان الله است. اِلَیهِ راجِعون ، اِنَّ اِلی رَبِّکَ الرجُعی، ...
در نظام اعتقادی ما آن توسعهای معتبر است که بر تعالی روحی بشر تکیه دارد و تعالی روحی بشر نیز به پرهیز از فزونطلبی و تکاثر، و منع اسراف و پیروی از یک الگوی متعادل مصرف منتهی میشود، نه به رشد اقتصادی محض. حرکت به سوی تکامل و تعالی در اسلام لزوماً با توسعهی مادی و اقتصادی همراه نیست و تعالی معنوی با قناعت و زهد و مصرف کمتر و... ملازمه دارد.
تکامل و تعالی در معارف اسلام یک حرکت همهجانبه ای می باشد که در آن بُعد فرهنگی و معنوی دارای اصالت است. روح و جسم در اصل و ریشه متحدند و هیچ تضادی بین آن دو وجود ندارد. اما از آنجا که هر یک از قوای چهارگانهی شهوت و غضب و وهم و عقل جداگانه سعی میکنند که حاکمیت کل وجود بشر و شخصیت او را در اختیار بگیرند باید برای ایجاد اعتدال در میان این قوا از افراط و تفریط در ارضای تمایلات و خواهشهای آنان پرهیز کرد، چرا که زمینهی تکامل انسانی در اعتدال این قواست . از این رو اسلام از یک سو انسان را فیالمثل به روزه گرفتن و قناعت وا میدارد و از سوی دیگر مؤکداً او را از زهد و درونگرایی مفرط پرهیز میدهد و این هر دو با توجه به علت غایی و آن هدفی است که به سوی آن در حرکت است.
باید توجه داشت که فقر در اسلام مذموم است و جامعهی آرمانی مسلمانان، جامعهی فقیری نیست.
هدف اصلی حکومت اسلامی اصلاً تزکیه و تعلیم اجتماع است، اما چون فقر و فقدان عدالت اجتماعی مانعی عظیم در برابر این هدف اصلی است، بالتبع به از بین بردن فقر و سایر موانع میپردازد و به طور موازی در جهت تکامل و تعالی معنوی جامعه برنامهریزی میکند. بنابراین، آموزش و فرهنگ در خدمت رفع محرومیتها و از بین بردن فقر قرار نمیگیرد، بلکه مبارزه با فقر در خدمت اعتلای معنوی و فرهنگی است...
برگرفته از کتاب توسعه و تمدن غرب